اگر فکر میکنید بحران چهل سالگی سراغ همه مردان میانسال میرود سخت در اشتباهید. راجر فدرر که تازه به باشگاه ۴۰ سالهها پیوسته نه تنها منکر بحران میانسالی میشود بلکه میگوید چهل سالگی خیلی هم با حال است و تازه میخواهد یادگیری ساکسیفون را شروع کند!
تنیسفا – راجر فدرر که چند روز پیش ۴۰ ساله شد به همین مناسبت نشستی با نشریههای سوییسی داشت. او در این گفتوگو راجع به مسائل مختلف، از وضعیت زانویش تا برنامههایش برای آینده و بهترین هدایایی که در روز تولدش گرفته صحبت کرد. در ادامه، این گفتوگوی جذاب را میخوانید.
از نظر جسمی در چه شرایطی هستید؟
اوضاع تحت کنترل است. این مدت به دلیل مصدومیت زانویم فعالیت خاصی نداشتم. بعد از ویمبلدون مجبور شدم مدتی صبر کنم تا درد فروکش کند. این هفته با پزشکان و مربیانم ملاقات میکنم و سپس تصمیم خواهیم گرفت. شرایط هنوز کمی مبهم و نامشخص است.
با این بلاتکلیفی چگونه کنار میآیید؟
موقعیت دشواری است. ۱۰ سال پیش شرایط متفاوت بود و سوالات ساده بودند؛ رتبهام چند است؟ تورنمنت بعدی چیست؟ اما امروز اوضاع پیچیدهتر است؛ اگر دوباره تمرینات را شروع کنم چه احساسی خواهم داشت؟ چه چیزی میتوانم به دست بیاورم؟ اهدافم چیست؟ چگونه میتوانم تمام اینها و مسائل خانوادگی را یک جا جمع کنم؟ بقیه اعضای تیم چه نظری دارند؟ امروز من بسیار حساستر از گذشته هستم و ذهنیت متفاوتی دارم. موضوع کاملا با ده سال قبل متفاوت است.
آیا در طول یک سال گذشته مجبور شدید صبورتر باشید؟
بله. در این سن و سال دیگر برای هر چیزی به زمان بیشتری نیاز دارید. اگر قبلاً گرفتگی کمرتان طی دو روز خوب میشد، حالا ممکن است دو هفته طول بکشد. شما در مواجهه با همه چیز، از دردی که دارید تا انتخاب زمان برگشتن به میادین، باید صبوری بیشتری به خرج دهید.
فشار و انتظارات نیز در حال افزایش است؟
الان وضعیت من خیلی شبیه به بوکسورها است که مبارزههای کمتری دارند و در عوض تمرکز روی یک بازی بسیار بیشتر است. مجبور شدم اینها را دوباره یاد بگیرم.
با اینکه در موقعیت سختی هستید اما به نظر میرسد شرایط را با آرامش ارزیابی میکنید. آیا لحظاتی نیز وجود دارد که دچار ترس شوید؟
باید خود را با شرایط وفق دهید. در مورد من همیشه اینطور بوده است. عوامل تغییر میکنند: میزان آگاهی، موفقیتها، تجربیات، هویت و … . من اکنون بسیار صبور و آرام هستم و سعی میکنم در برخورد با مسائل و مشکلات حس شوخطبعی خود را حفظ کنم. همیشه در هر شرایطی خوبیها را میبینم. میدانم که اگر اوضاع در حال حاضر خوب پیش نمیرود، در آینده بهتر میشود و البته شاید هم بدتر شود… اما مهم این است که حالم خوب است. خانوادهام سالم هستند. من حالا چهل سال دارم ولی همچنان بازی میکنم. چه کسی فکرش را میکرد؟ خودم اصلا انتظارش را نداشتم. کاملاً از خودم راضی هستم و آرامش دارم. مطمئن هستم که اتفاقهای بسیار زیباتری در راه است.
به تولد چهل سالگی خود اشاره کردید. جشن تولد چطور بود؟
عالی بود. بودن در کنار خانواده، بچهها، همسرم میرکا و پدر و مادرم آرامشبخش بود. تعدادی از دوستانم هم در جشن حضور داشتند.
ممکن است به ما بگویید کجا و با چه کسانی جشن گرفتید؟
در ایبیزا اسپانیا خانهای اجاره کردیم و چند روزی را در آنجا با عزیزانمان گذراندیم. خیلی آرام بود و البته برای من کاملاً خاص بود. همیشه روز تولدم یا وسط مسابقات هستم و یا در حال گذراندن دورههای تمرینی. بنابراین قبلا هیچ وقت مهمانی بزرگی نداشتیم و همان صبح که از خواب بیدار میشدم تازه متوجه میشدم که روز تولدم است. اما این دفعه کاملا فرق داشت. به آرامی وارد این روز ویژه شدیم و جشن زیبایی گرفتیم.
آیا میرکا با جشن خانوادگی شما را غافلگیر کرد؟
نه، ما با هم برنامهریزی کردیم. برای تعطیلات هم برنامه داشتیم. به خاطر المپیک مجبور شدیم تاریخها را از قبل تعیین کنیم.
روز تولد روز هدیه گرفتن است. خوشحال کردن شما از نظر مادی احتمالاً خیلی کار آسانی نباشد. اما آیا هدایایی مثلا از طرف دوقلوها دریافت کردید که قابل خریدن نباشد؟
بله، دقیقاً، هر چهار نفرشان دوست دارند نقاشی بکشند و کاردستی درست کنند. نقاشیهای زیادی برای من کشیدند، همچنین با دوستانشان. این هدیهها مرا خیلی خوشحال میکند. اما ویدئویی که بنیاد خیریهام به مناسبت چهل سالگیام تهیه کرده بود نیز خیلی من را تحت تأثیر قرار داد. پیامهای تبریک و آهنگهایی که کودکان از پروژههای مختلف ما در زامبیا، مالاوی، لسوتو، زیمبابوه و آفریقای جنوبی برایم فرستاده بودند، بسیار دوست داشتنی بود.
غافلگیرکنندهترین تبریکی که در روز هشتم اوت دریافت کردید از طرف چه کسی بود؟
هنوز که هنوز است وقتی از طرف پیت سمپراس، بیورن بورگ یا استفان ادبرگ پیغامی دریافت میکنم احساساتی میشوم. به تلفنم نگاه کردم و دیدم هر سه عملاً همزمان برایم پیام تبریک فرستادهاند. برای من باورکردنی نیست زیرا در دوران جوانی آنها بازیکنان مورد علاقه و الگوی من بودند. صادقانه بگویم، از قبل کمی هیجان زده بودم تا ببینم چند نفر با من تماس میگیرند و میخواستم بدانم تعدادش از وقتی که مثلا در یک گرند اسلم قهرمان میشوم بیشتر است یا کمتر. از تعداد تماسها و پیامها غافلگیر شدم. فهمیدم که دوستان واقعی زیادی در سراسر جهان دارم که به من نزدیک هستند. شاید هنوز ۵۰ پیغام دارم که باید به آنها پاسخ دهم.
در مهمانیها جزو کدام دسته از افراد هستید، آنها که خیلی باوقار میرقصند و یا آنها که پر شور و حرارت هستد و اهل کارائوکه؟
من فقط یکبار کارائوکه کردم و به طرز شگفتانگیزی بد بودم! انتظار داشتم بهتر اجرا کنم! همیشه میتوانید من را در مهمانیها در حال رقصیدن پیدا کنید. البته ترجیحاً در مهمانیهای خصوصی که کسی نباشد تا از رقصیدنم فیلم بگیرد و آن را در اینترنت قرار دهد!
حس فردای مهمانی چطور بود، احساس پیری نداشتید؟
به طرز شگفتانگیزی خوب بود. کمی شبیه “باگ هزاره” بود که تصور میشد در سال ۲۰۰۰ کامپیوترها از کار خواهند افتاد. اما صبح بعنوان یک ۴۰ ساله از خواب بیدار شدم و متوجه شدم همه چیز هنوز مثل قبل است و بعد خیالم راحت شد!
اما ۴۰ سالگی، مرحلهای است که خیلیها را میترساند…
موضوع این است که در یک چشم بر هم زدن ۴۰ ساله میشوید و این باورش سخت است. ناگهان احساس میکنید از ۲۰ سالگی خیلی دور هستید. حالا احساس میکنم باید جدیتر باشم. یک زمانی شما به افراد ۴۰ ساله نگاه میکردید و آنها به نظرتان خیلی بزرگ میآمدند. حالا ناگهان من هم یکی از آنها هستم.
به غیر از اهداف ورزشی، چه کارهای دیگری وجود دارند که دوست دارید در سالهای پیش رو انجام دهید؟
احتمالا موارد بیشتری از آنچه شما فکر میکنید وجود داشته باشد. تنیس این شانس را به من داد تا کشورهای مختلف را ببینم. اما حالا میخواهم دکمه ریست را بزنم و بدون اضطراب و فارغ از تمام دغدغههایی که بعنوان یک ورزشکار داشتم، همه آن جاهایی که قبلا رفتهام را دوباره تجربه کنم. میخواهم بروم و شکوفههای درختان گیلاس ژاپنی را در توکیو تماشا کنم و بدون نگرانی از پروازهای طولانی و تداخل با برنامههای تمرینی سفر کنم و در فینالهای بزرگ NBA و NFL و NHL حضور پیدا کنم. همه اینها تجربههای کاملاً جدیدی خواهند بود. دوست دارم با فرهنگهای گوناگون آشنا شوم. همراه با فرزندانم پارکهای زیبای جهان را کشف کنیم. این همان چیزی است که من و میرکا مدتها بود در آرزوی آن بودیم و حالا خیلی به آن نزدیک هستیم.
پس قرار نیست به بحران میانسالی دچار بشوید و به کارگاه سفالگری در توسکانی یا دورههای تانگو پناه ببرید؟
نه، نه! (میخندد) اما دوست دارم یک ساز جدید یاد بگیرم. قبلا کمی پیانو زدهام، اما حالا دوست دارم نوازندگی ساکسیفون را یاد بگیرم. همچنین میخواهم اسکی کردن در برف عمیق را بیاموزم. هیچ وقت نتوانستم این مهارت را یاد بگیرم و دوازده سال پیش وقتی به بیماری مونونوکلئوز مبتلا شدم اسکی را کنار گذاشتم. حالا میخواهم دوباره به طور جدی تلاش کنم و همچنین دوست دارم برای اولین بار اسنوبورد را هم امتحان کنم. غواصی را هم دوست دارم.
خیلی ممنون از زحمات دوستانی که مطالب خوب و دست اول را چه در این سایت چه کانال تلگرامی از ورزش تنیس را برای عاشقان تنیس قرار میدن .